رابطه، جامعه، سفر و دیگر هیچ

فردا صبح در موردش فکر خواهم کرد

رابطه، جامعه، سفر و دیگر هیچ

فردا صبح در موردش فکر خواهم کرد

گاهی زاویه دوربین را عوض کن

دیروز مهمون داشتم و از ساعت 12 صبح که مامان و بابا اومدن و 10 رفتن و بعدش 11 شب دوستانمان آمدند و 3 رفتند، تقریبا یک بند مشغول پذیرایی بودم...البته خدا را شکر خیلی پختنی تو کار نبود و ناهار و شام را آقای سین با کباب و جوجه کباب قبول زحمت کردند!

امروزم همان دوستان مذکور یک دعوای نصفه نیمه داشتن که نتیجه اش شد استخر رفتن سین جان با دوست گرامی و تلفنی صحبت کردن من و خانم مربوطه...یادم آمد چند نکته از درس های زندگی را که اول به صورت تئوری و سپس بی واسطه و مستقیم از خود زندگی آموخته ام اینجا بیان کنم شاید به درد کسی بخورد...


اصل 1 : خب من یک خانم هستم (البته نه خیلی خانم :دی اما به هر حال مونث می باشم. پس اظهر من الشمس است که نصیحت ها و وصیت های مادربزرگانه ام بیشتر حاصل تجربیات یک مونث در مواجهه با یک مذکر است و بیشتر برای خانم ها کارایی دارد. برای همین گاهی مستقیما از لفظ خانم ها استفاده می کنم.

اصل 2: خانم ها اگر همسر شما دست بزن دارد، هرزه و زن باز است یا دچار اعتیاداست، این نکته ها اساسا به درد شما نمی خورد. هر چه زودتر به مشاور روانی و حقوقی مراجعه کنید.


خب درس اول: گرو کشی نکنید. ( حالا که اون کار را کردی منم این کار را می کنم، حالا که به حرفم گوش نمیدی منم به حرفت گوش نمی دهم، اگر میخواهی این کار را بکنم تو هم باید اون کار را بکنی!)... خب محاله از عمر زن و شوهریتون بیش از یک سال گذشته باشه (در خوش بینانه ترین حالت) و با این اصل "گرو کشی" آشنا نباشید...معمولا یکی از طرفین بیش از دیگری شروع کننده و ادامه دهنده این بحث است و از این اصل به عنوان یکی از استراتژی های مهم استفاده می کند.

می خواهم نکته مهمی را بهتان بگویم. تنها کسی که در این داد و ستد ضرر می کند شروع کننده این بحث است. کسی که برای پیش گیری از کار طرف مقابل یا گرفتن باج سراغ این اصل می رود قطعا در نهایت به هیچ کدام از خواسته های خود نرسیده و متضرر ماجراست.

چرا؟ پرواضح و مشخص است. چون شمایی که می گویی مثلا اگر فولان کار را انجام بدهی  (کاری که شما دوست ندارید طرف مقابل انجام بدهد)، منم می روم بهمان کار را می کنم، با این جمله ماجرا را وارد فاز جدیدی از دعوا کرده اید: اول به همسر نشان می دهی چقدرررر برایت فولان کار سخت و ثقیل و غیر قابل تحمل است که گزکی داده ای به دستش تا در مواقع لزوم آزارت دهد و ثانیا بهمان کار خودت را که شاید اصلا برایش مهم نباشد و بتوانی همیشه هم انجام بدهی در نظرش بزرگ و به مثابه انتقام جلوه داده ای. پس... اگر دفعه دیگر سهوا خواستی بهمان کار را بکنی در واقع داری پرچم جنگ را نشان می دهی و ادامه دعوا را همسر جان برایت خواهد داد. ضمن اینکه در نهایت هم نمی توانی وی را از فولان کار بر حذر داری. چون تجربه نشان داده وقتی با این لحن و گفتار با کسی و خصوصا همسر صحبت می کنید (والدانه)، کودک وجودش را نشانه گرفته اید و کودک هم که می دانید کارش لجبازی و ادامه دادن دیالوگ های حرص در آر است و در نهایت هم کار خودش را می کند.

پس بجای گرو کشی و استفاده از جمله های شرطی و انتقام و مقابله به مثل صریح و واضح بگویید کدام رفتارش را دوست ندارید و چرا...دعوا را ادامه ندهید، کش ندهید و در مواقع انجام مکرر آن رفتار، تنها با رفتارتان نارضایتی و دلخوری خود را نشان دهید.

تبصره: قبل از گیر دادن به فولان کار همسر از کودک و والد وجودتان فاصله بگیرید، تامل کنید و از دور بدون حرص و عصبانیت مانند یک بالغ در نظر بگیرید که اساسا خواسته تان چقدر مهم، منطقی و در زندگی مشترک موثر است...شاید با یک بی اعتیایی ساده یا عوض کردن زاویه دوربین مشکل شما حل شود!

 

درس دوم: مقایسه نکنید. خیلی ساده و شفاف و صریح اما سخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

این جمله را همگی شنیده ام و حتی گاهی در قالب نصیحت به دیگران گفته ایم. اما واقعیت چیز دیگری است. عمل کردن به این نکته در چهارچوب زندگی زناشویی از گرفتن روزه 16 ساعته هم سخت تر است...خودم هم اعتراف می کنم. ناخود آگاه است و به دلیل آموزش ندیدن مهارت های زندگی یادمان می رود که مقایسه های دوران کودکی چه موجود وحشتناکی از مای مقایسه شونده ساخته و در عین حال فرد مقایسه کننده هم چقدر حرص و جوش الکی خورده و بی فایده.

در عوض باید مدام به خود بگویید همسر من همین است و این است و جز این نیست...عادت هایی دارد که تغییر نمی کند و نخواهد کرد. در عوض خصوصیات مثبت او را پررنگ و برای خود تکرار کنید.

دیدگاه ها و نگرش های افراد در سنین زیر 18 سال تثبیت می شود و نهایتا تا 30 سالگی اندکی و فقط اندکی تغییر می کند. آن هم بر حسب جبر زمانه و شرایط و خواست خود فرد نه خواست اطرافیان! پس اگر همسر من عادت ندارد برایم به مناسبت های مختلف هدیه بخرد، طلا بخرد، از شکل و شمایل دلربایم تعریف کند و جلوی مادر و پدر و دوستم خوش زبانی  کند، همین است که قطعا از روز اول هم تا حدود زیادی دانسته و فهمیده بودم. بر فرض مثالم که نفهمیده بودم...خب که چی؟ دعوا و جنگ اعصاب هر روزه راه بیندازم که چرااااااا؟ بعدش که چی؟ هزار تا دعوای ریز و درشت دیگر پیدا کنیم و حسابی دعوا راه بیندازیم و زندگی را جهنم کنیم که آخرش طلاق بگیریم؟ دلیل؟ عادت نداشتن همسر به خرید هدایای مناسب در سالروزها یا خوش سر و زبان نبودن یا زیادی اهل کار بودن!

البته و البته که قبول دارم بسیاری از کارها جزو مستحبات و بعضا واجبات زندگی مشترک است که همسران انجام نمی دهند، اما فراموش نکنیم که این انجام این کارها نیازمند دانستن و آموزش مهارت های زندگی و خصوصا زندگی مشترک است که در خراب شده ای به نام ایران تا دم مرگ هم جایی به صورت مدون و همگانی و رایگان و اصولی به کسی آموزش نمی دهند. پس بجای اینکه از همسر دلبندمان بابت ندانستن این مهارت ها طلبکار باشیم، بگردیم و ببینیم چه کاستی هایی در وجود سراسر عیب و نقص خودمان است که ناشی از همین نادانی هاست...اصلاحش کنیم...زندگی شیرین تر خواهد شد. قول می دهم.


فعلا همین 2  تا نکته به ذهنم رسید...چقدر هم طولانی شد

امیدوارم اینجا پربیننده شود و بتوانم  فضای گفتگویی در کامنت ها در مورد نظرات مشعشع خودم داشته باشم تا بجای مونولوگ دیالوگ برقرار شود.